ویدئوی کوتاه ایجاد کردن

درد دل یک هموطن بعد از سالها مهاحرت

روانشناسی

0

0

8

⁣آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
هر چه دارند این جماعت از دعای
مادر است، آن بهشتی را که قرآن می کند توصیف آن صاحب قرآن بگفتا زیر پای مادر است...

تلویزیون

0

0

9

⁣در گذشته‌های دور زندگی ،
روزگاری بود که زندگی ساده‌تر و آرام‌تر می گذشت .

کوچه‌ها پر از صدای خنده کودکان و زمزمه‌های دلنشین پیران بود.

خانه‌ها با دیوارهای کاه‌گلی
و حیاط‌های بزرگ پر از درختان پرثمر،
مکانی برای گردهمایی و مهربانی آدمها بود.

مردم، با دلی پاک و دست‌هایی خالی از تکنولوژی‌های امروزی،
در کنار هم زیستند،
و ارزش‌های انسانی نیز در بالاترین مقام قرار داشت.

شب‌ها،
زیر نور ماه و ستارگان،
داستان‌های قدیمی و افسانه‌ها نقل می‌شد
و صدای آرامش‌بخش آب در جویبارها روح را نوازش می‌داد.

آن روزگار ، دل‌ها به یکدیگر نزدیک‌تر بود
و زندگی، با تمام سادگی‌اش،
بوی صفا و مهر می‌داد.

آنچه در آن روزهای خوب بود،
بوی عطر گل‌های یاس می داد و در حیاط‌های قدیمی ، صدای نسیم در میان شاخه‌های درختان،
دلبری بود که دل‌ها را به هم پیوند می‌داد و از یاد ها را به عشق می نشاند .

هر لحظه از آن روزگار،
شعری بود که با مهر و دوستی نوشته شده بود

و اینگونه بود که در دل تاریخ جاودانه ماند.

ارادتمند
امیر مهرداد خسروی

Exirtv

0

0

10

⁣🎥 اگر فرزندی دارین که طرز فکر ثابت داره

🎞 #فیلم_کوتاه
‌‌‌‌‌‌‌‌

Exirtv

0

0

3

⁣دنیا، این پهنه‌ی وسیع و فریبنده، گاه همچون سرابی در دل کویر می‌نماید. سرابی که با تمام جلوه‌های رنگارنگش ما را به سوی خود می‌کشد، اما هرچه نزدیک‌تر می‌شویم، تهی‌تر و بی‌دوام‌تر به نظر می‌آید. زندگی در این جهان همچون نسیمی است که در یک لحظه می‌وزد و در لحظه‌ای دیگر محو می‌شود. دل بستن به دنیا، همچون دل سپردن به سایه‌ای است که با هر حرکت نور تغییر می‌کند و هرگز واقعی نیست.

این مکان، جای دلبستگی‌های عمیق نیست، چرا که آنچه امروز داریم، فردا شاید دیگر نباشد. لحظه‌ای که به آن اطمینان پیدا می‌کنی، از میان انگشتانت می‌گریزد. دنیای ما، تنها یک گذرگاه است، جایی برای آزمودن و اندیشیدن، نه برای پایدار ماندن. پس نباید دل در گرو زیبایی‌های زودگذر و لذت‌های ناپایدار آن بست، چرا که در انتها، فقط غبار از این سراب باقی خواهد ماند.

Exirtv

0

0

4

⁣.
خاطره‌ها همچون برگ‌های پاییزی‌اند؛
گاه با نسیمی آرام از شاخه‌های گذشته فرو می‌افتند و گاه طوفانی در دل به پا می‌کنند. برخی نرم و لطیف‌اند، چون عطر باران بر خاک تشنه، و برخی تیز و گزنده، چون خنجر بی‌رحم زمان.

آن‌ها ما را به کوچه‌های کودکی می‌برند، به خنده‌های بی‌دلیل، به چشمانی که روزی درخشان بودند و دست‌هایی که گرمایشان دیگر نیست. خاطره‌ها گاهی آرامش‌اند، گاهی اندوه، اما هرگز از میان نمی‌روند؛ تنها در گوشه‌ای از دل پنهان می‌شوند تا روزی دوباره از پسِ یک نغمه، یک عطر یا یک غروب، جان بگیرند و ما را به سفری بی‌پایان در گذشته ببرند.

خاطره‌ها، تکه‌هایی از گذشته‌اند که در دل زمان جاودانه می‌شوند. گاهی در میان شلوغی‌های زندگی، بی‌هوا از گوشه‌ای سر برمی‌آورند، لبخندی بر لب‌ها می‌نشانند یا چشمی را نمناک می‌کنند.

برخی، چون نسیم بهاری، لطیف و دلنشین‌اند؛ عطر کودکی، صدای خنده‌های بی‌پایان، نرمی دستانی که روزگاری دستانمان را در میان خود می‌فشردند. برخی دیگر، چون برگ‌های پاییزی، اندوهناک و غریب‌اند؛ لحظاتی که دیگر بازنمی‌گردند، نگاهی که در ازدحام سال‌ها گم شده است.

اما خاطره‌ها، چه شاد و چه غمگین، گنجینه‌های بی‌همتای روح‌اند. یادآور آنچه بوده‌ایم، آنچه آموخته‌ایم و آنچه قلبمان هنوز در هوای آن می‌تپد. و چه زیباست که در غروب‌های تنهایی، دست بر پنجره‌ی ذهن بکشیم و با لبخندی از عمق جان، به سرزمین خاطرات سلامی دوباره کنیم.

Exirtv

0

0

6