کاربران گرامی : به دلیل بروز اختلال فنی برای سرورهای شرکت ارائه دهنده خدمات سرور به سایت ما و دیتا سنترها ، بطور موقت تماشای برخی از ویدئو ها ممکن است با اختلال همراه باشد . این مشکل به زودی حل خواهد شد . با تشکر از صبوری شما
مردی با عطرِ کتاب (گفتگو با محمدباقراقبال، قدیمی ترین کتاب فروش مشهدی)
خودش میگه از وقتی اون جَوون رو اعدام کردن دیگه دلودماغ موندن توی تهران رو نداشته و خونهاش رو میفروشه و میاد مشهد تا کتابفروشی راه بندازه... و بعد سالهای سال، کتابفروشیش میشه پاتوق فرهنگدوستا و اُدبا... حتی اخوان ثالث به مغازهاش رفت و آمد داشته و از دوستانش بوده...
هنوز کتابفروشی آقای اقبال، محل گپ و گفت و دوستیهاست... این مرد از بس با کتابها زندگی کرده، عطر و بوی کتاب گرفته.
دعوتید به همنشینی با قدیمیترین کتابفروش مشهد؛ آقای محمداقبال.
00:00- مقدمه
01:39 - معرفی مهمان
03:21 - اولین کتابِ کودکی یک کتابفروش
04:54 - قصهای که به شما مسیر داد؟
08:37 - بچه درسخونی که مدرسه رو رها کرد...
10:40 - دستفروشی و حفظ رویاها
11:40 - سفر به پایتخت...
12:09 - اعدام جوان و فرار از تهرانِ غم گرفته!
17:51 - بعد از شغلهای مختلف!
20:13 - و بالاخره افتتاح کتابفروشی!
21:25 - دلیل جذابیت عرفان
25:18 - نردبان شکسته(معرفی کتاب)
27:25 - خوشگل حرف زدن با همسفر
32:08 - شعری برای حرکت انسانی
35:14 - اخوان ثالث هم پیش ما میآمد
36:23 - فریدون مشیری چطور آدمی بود؟
37:30 - فهمیدن یک بیت یا خواندن صد غزل؟
40:14 - اگه نمیتونی بخری، میتونی امانت ببری
44:44 - شعری که روی دیوار مغازه بود
46:48 - شیرین و تلخ کتاب فروختن
48:31 - دزد کتاب
49:11 - اجرای تکنوازی تنبک
51:50 - خم و راست شدن یا نماز واقعی؟
56:333 - شغلتون اگه به عقب برگردین...
56:40 - سود و زیان زندگی با کتاب
57:46 - اگه میشد با یه بزرگی، چای بنوشین، کی بود؟
59:45 - چرا عاشق گاندی؟
01:02:08 - کسی در خانواده، راه شما رو ادامه داده؟
01:06:54 - سخن آخر برای یادگاری