الفن والأدب
الفئة الفرعية
و اینک عشق: از زمین تا آسمان – حکایت زیبای گوهرشاد خاتون
در این ویدئو، دکتر امیر مهرداد خسروی با نگاهی انسانی و الهی به زندگی یکی از بانوان بزرگ تاریخ میپردازد: گوهرشاد خاتون، زنی که عشق او تنها یک احساس شخصی نبود، بلکه بنایی ماندگار از ایمان، هنر و خدمت به جا گذاشت.
📜 در این روایت خواهید شنید:
گوهرشاد خاتون که بود و چرا نام او در تاریخ ماندگار شد؟
چگونه عشق او به خدا، مردم و زیبایی، الهامبخش ساخت مسجدی شد که هنوز روح انسان را به آسمان میبرد
پیوند عمیق میان عشق، ایمان، هنر و خدمت در وجود یک زن بزرگ
🌺 این حکایت، فقط شرحی از گذشته نیست؛
بلکه دعوتی است برای شناخت عشقی که انسان را از زمین تا آسمان بالا میبرد.
📩 دیدگاههای خود را درباره این داستان الهامبخش با ما در میان بگذارید.
اینک عشق – آنچه زندگی را زیباتر میکند
در این ویدئوی تأملبرانگیز، دکتر امیر مهرداد خسروی به سراغ یکی از عمیقترین نیازهای انسانی میرود: عشق.
اما نه عشقی سطحی و زودگذر، بلکه عشقی که مایه معنا، رشد و زیبایی در زندگی است.
🌱 در این گفتوگو میشنوید:
عشق واقعی چه تفاوتی با دلبستگیهای موقت دارد؟
چرا عشق، فقط یک احساس نیست بلکه یک «نیروی سازنده» است؟
چگونه عشق میتواند مسیر زندگی، رابطهها و حتی ارتباط ما با خدا را متحول کند؟
نقش عشق در رهایی از سردی، بیهدفی و خستگیهای روحی
🎨 این ویدئو دعوتی است برای بازگشت به آنچه زندگی را زندهتر، انسانیتر و زیباتر میکند.
عشقی که از خود آغاز میشود، به دیگران میرسد و نهایتاً ما را با سرچشمه معنا پیوند میدهد.
📌 اگر احساس میکنید چیزی در زندگیتان کم است، شاید این ویدئو همان پاسخی باشد که مدتها دنبالش بودید.
دیدگاهها، حس و تجربههایتان درباره عشق را با ما به اشتراک بگذارید.
روزگاری که ما انسانها از آن عبور می کنیم و حسرتهایی که می کشیم و دریغ ها یی که بر جان می نشانیم
درد، درمانِ درد است
در این گفتوگوی تأملبرانگیز، دکتر امیر مهرداد خسروی با ژرفنگری به ادبیات عرفانی فارسی، بهویژه آثار مولانا و عطار، پرده از حقیقتی شگرف برمیدارد: اینکه درد، خود میتواند درمان باشد.
از نگاه این اندیشمندان، درد نه صرفاً رنج، بلکه دریچهایست به سوی بیداری، رشد، و بازگشت به خویشتن. آنگونه که مولانا میگوید: «زخم باشد جای نور حقپذیر...»
این ویدئو سفری است به عمق جان انسان، جایی که رنجها نه پایان که آغاز دگرگونیاند.
مثنوی معنوی
ااستاد الهی قمشه ای
درد دل با خدا
قطعه ای زیبا و شنیدنی
دکتر امیر مهرداد خسروی
تقدیم به زوجهای گرامی که در کنار یکدیگر زندگی را حرمت می نهند
برخی رفتنها،
زخمی عمیق بر جان میگذارند،
گویی که هر قدمی که دورتر میشود،
تکهای از روح انسان را با خود میبرد.
این رفتنها، چونان طوفانی سرد و خشن،
بر وجود آدمی میوزند
و او را تکهتکه میکنند.
هر لحظه که از این رفتنها میگذرد،
انسان درمییابد که بخشی از او برای همیشه گم شده است؛
بخشی که هرگز باز نخواهد گشت.
این رفتنها،
ردپای تلخی بر دل میگذارند،
گویی که تمامی خاطرات شیرین را با خود میبرند
و تنها پوستهای خالی از وجود را باقی میگذارند.
این لحظات،
مانند پرندهای زخمی،
در دل آدمی میمانند،
بال و پرشان شکسته
و ناتوان از پرواز.
انسان میماند و خلائی بیپایان،
جایی که هیچ چیز نمیتواند جای خالی آن تکههای گمشده را پر کند.
در این رفتنها،
انسان در میان تکههای پراکندهی خود،
گم میشود
و تنها چیزی که باقی میماند،
شکستی است که تا عمق وجود را در بر میگیرد؛
شکستی که هرگز بهبود نمییابد
و هر روز،
زخم تازهای بر جان مینشاند.
این رفتنها، انسان را به سایهای از آنچه که بوده تبدیل میکنند؛
سایهای که در میان تاریکیها سرگردان،
به دنبال تکههای گمشدهی خویش میگردد،
اما هرگز آنها را نمییابد.
ارادتمند
امیر مهرداد خسروی
و اینک در این ثانیه ها
با دلی پر از درد و نوری کم فروغ ،
خداحافظی میکنم با دو یار خلوت های شبانه ام
با ماه و آینه،
که هر کدام روزگاری معشوق تنهایی های من بودند.
ماه با نرمی نورانیاش،
نظارهگر شبهای من
و آینه،
با سیمای دلربایش
سایههای قلب مرا نرم می کرد .
و این چه فرجامیست که باید
این دو یار رازدار خویش را بهسوی افقهای دور ودراز بدرود بگویم.
این ماه زیبا را ببین
که با خندههای نقرهایاش و آرامش خفته در لابلای شب، از دور بر این وداع می گرید
و آینه حسود را نگاه کن !
که مبهوت ایستاده و دیگر نمیتواند قصههای عاشقانهی مرا بازگو کند.
خداحافظی من از این دویار دیرینه ام ،
در دل تاریکی و روشنی،
در غم و شادی،
روایت اندوهی است که همیشه در دل دارم.
چه زیبا بود این سفر عاشقانه،
و چه سخت است ترک گفتن یار ...
ماه و آینه، به یادگار در دلم خواهند ماند،
و قصهی ما، هرچند به پایان رسید
اما در خاطره ستارهها، همچنان زنده خواهد بود.
و تو ای ماه
بیا و در این واپسین لحظه نفس های من
بر دل آینه بنشین تا یکتایی و یک تویی در عشق را به رقصی شبانه بر نگاه من بنشانید
شاید فردا،
در لحظهای دیگر،
در رویایی دوباره ،
باز با هم دیداری کنیم، خدا را چه دیدی ؟!
تا آن روزگار موهوم ،
تنها یاد تو و انعکاس آینه در دل شب
برایم باقی خواهد ماند.
ارادتمند
امیر مهرداد خسروی
آدم ها در آغاز جوانی رویاهایی دارند که گمان می کنند. برای رسیدن به جایی که اسمش خوشبختی است ، باید خیلی بدوند . بعد تمام عمر جوانی را صرف دویدنهای بی سرانجامی می کنند تا بلکه به آن نقطه برسند . موفقیتهای زیادی بدست می آورند اما احساس خوشبختی نمی کنند چون تعریفشان از خوشبختی غلط و همراه با توًهم است .
وقتی سن پنجاه سالگی را می گذرانند و پخته تر می شوند می فهمند خوشبختی خیلی ساده تر از آن چیزی است که فکر می کردند . البته برخی تا صد سالگی هم در کودکی خود می مانند و هنوز درکی از ساده بودن این خوشبختی ندارند
خوشبختی می تواند مثل دیالوگ همین سکانس باشد
کافیست که
آدم جنگیدن برای بیهوده ها نباشید!
به خصوص برای آنهایی که ثابت کرده اند ارزش این جنگ، ارزش وقت و نیرو و ارزش زخمی شدنِ شما را ندارند.
آدم آرامش باشید!
بگذارید کسانی که از صمیمِ قلب و با تمام وجود دوستتان دارند و شما را به حقیقت همانطور که هستید و فقط به خاطر خود شما میخواهند، یا برای رسیدن به شما بجنگند یا به عشقِ شما به آرامشی دست یابند که در کنارِ شما، برای همیشه، دوست باقی بمانند.
اگر همه ما درکِ بهتری از دوست داشتن و دوست داشته شدن و دوست ماندن میداشتیم، آنوقت چه لحظه هایی را میتوانستیم ماندگار کنیم ...
...اگه زن بگیرم چطور میشه؟!
نگاهی به کمدیهای اخلاقی دهۀ شصت
گفتاری از امیر مهرداد خسروی
قصه ای مستند از یک تحول فوق العاده را در یک انسان ، در برنامه امشب ارحام تماشا کنید .
سرگذشت انسانها سرشار درسهایی است که می تواند برای همه ما رشد در انسانیت ایجاد کند .
اما آیا با همه این فراز و نشیب یک آشتی دیگر اتفاق می افتاد ؟ یا به دلیل سالها به هدر رفتن عمر گذشته ، با همه تمنا و خواهش راهی برای وصال وجود ندارد ؟!
سروده اس علشقانه به قلم دکتر امیر مهرداد خسروی
مرحوم حسین پناهی