بچه ها بازی را واقعی می دانند
ما از دیدگاه والدین خود در کودکی، دیدگاهی شخصی برای نگاه کردن به خودمان در آینده میسازیم.
اگر در دیدگاهشان دوست داشتنی بودیم، خود را دوست میداریم. اگر ناخواسته بودیم خودمان هم خودمان را نمیخواهیم! اگر کتک زدند یا تحقیر کردند، بعدها همینکار را با خود میکنیم.
و اما
《اگر ما را باورمان کردند ، بعدها خودمان را باور میکنیم.》
خودم را بجای کودکی میگذارم که مادرش در یک بازی خیالی، آنچنان جدی او را در نقش رانندهای مسئول میپذیرد که وقتی این راننده کوچک میخواهد او را به سفری در آنطرف حیاط ببرد، لباس بیرون به تن میکند و کیفش را برمیدارد!
مطمئنم در چشمان مادرش لحظهای از آیندهی او ظاهر میشود که او در سالهای بزرگسالی با این حجم از باور به توانایی خود چه ها میتواند بکند و بی شک اعتماد بنفس خوبی در انجام سایر کارها خواهد داشت.
مادر باور دارد به《کودک توانمند》که از عهده خودش و مسئولیت هایش بر میآید.
گاهی لازم نیست حرف زد، آیا در حالی که شلوار بچه را بالا میکشیم یا غذا در دهانش میگذاریم و با هزاربار تکرار به او بگوییم که عزیزم باورت دارم توعالی هستی؛ به خودباوری میرسد؟