-
- Latest videos
- Popular Channels
- Music
- Quran
- شبکه های سیما IRIB
- یوتیوب Youtube
- Trending
- Top videos
- Shorts
Shorts Create

آیا تا کنون شب را در جنگلی به صبح رسانده ایید ؟
تجربه بینظیریست .
صبح در دل جنگل، همچون پردهای از نور و رنگ است که آرامآرام از میان شاخههای درختان سر برمیآورد و همه جا را در آغوش گرمی خود میگیرد. شبنمهای لطیف که بر برگها و گلها نشستهاند، زیر تابش اولین پرتوهای خورشید به جواهراتی درخشان بدل میشوند، گویی که خود طبیعت با دست هنرمندش، آنها را به نمایش گذاشته است.
در این بیداری طبیعت، صدای زندگی به گوش میرسد؛ آواز پرندگان که با ترانههای دلنشینشان، فضا را پر میکنند و نغمههایشان همچون لالاییای شیرین در گوش جنگل میپیچد. باد نرم و ملایم میان درختان میوزد و برگها را به رقصی آرام و موزون دعوت میکند. درختان با قامت بلند و ریشههای عمیقشان، همچون نگهبانانی ایستادهاند که در سکوتی باوقار، نظارهگر طلوع روزی تازه هستند.
هر قدم که در میان جنگل برمیداری، زندگی را در سادهترین و اصیلترین شکلش لمس میکنی. صدای جویبارانی که از دل کوهها جاری شده و با شور و نشاط به سوی دریاها روان است، همچون سمفونیای بینظیر، روح را نوازش میدهد. عطر خاک مرطوب و بوی تازه گیاهان، حواس را بیدار میکند و به تو یادآور میشود که زندگی در هر ذرهای از طبیعت جریان دارد.
در این گوشه از جهان، حتی جایی که انسان هنوز نتوانسته ردپای سنگین خود را بر آن بگذارد، جنگل با تمام شکوه و عظمتش، نمادی از پایداری و تداوم زندگی است. هر درخت، هر گیاه، و هر جانوری که در این طبیعت بکر زیست میکند، داستانی از بقا و هماهنگی با جهان پیرامون خود دارد.
صبح در جنگل، نه تنها شروع روزی تازه، بلکه شروع دوبارهای برای روح و ذهن است. اینجا، در آغوش طبیعت، میتوان لحظاتی را به دور از هیاهوی زندگی شهری یافت و با جریان آرام و بیوقفهی زندگی همگام شد. طبیعت با تمام زیباییها و رمز و رازهایش، همچون مادری مهربان، آغوش خود را به روی ما باز میکند و به یادمان میآورد که ما نیز جزیی از این جهان بیانتها هستیم، و زندگی، با همه پیچیدگیها و فراز و نشیبهایش، همچون جویباری آرام، در دل زمان جاری است.
اینها همه پیام خداوند است که با ما اینگونه سخن می گوید .


.
رهایی از خویشتن،
سفریست که در آن به سوی بیکرانگی هستی گام مینهیم.
این سفر آغازش در دل تاریکیهای وجودمان است،
جایی که باید از پیلهای که سالها بافتهایم، آزاد شویم.
پیلهای که از جنس ترسها، تردیدها، و دلبستگیهاست.
هر گام در این راه، ما را از خودمان دور میکند و به نوری نزدیکتر،
نوری که نه از آنِ ماست
و نه از دیگری.
این نور،
جوهر حقیقی ما را نمایان میسازد؛
جوهری که نه در شکلها و نقشهای بیرونی،
بلکه در اعماق وجودمان نهفته است.
در رهایی از خویشتن،
باید از تمام آنچه که میپنداشتیم هستیم، دل کند.
باید از نقشهایی که دیگران بر ما نهادهاند، عبور کرد
و در آینهای بینقاب به خویشتن نگریست.
این رهایی، ما را به نقطهای میرساند که در آن،
خویشتن دیگر محدود به مرزهای جسم و ذهن نیست؛ بلکه در آغوش بیپایانی قرار میگیرد که همه چیز در آن محو میشود
و در عین حال، همه چیز را در بر میگیرد.
آنگاه است که در سکوتی عمیق،
با ذات حقیقی خود یکی میشویم و به این حقیقت پی میبریم که رهایی از خویشتن،
در واقع بازگشت به خویشتن است؛
خویشتنی که از هر قید و بندی رهاست.
و فقط به خداوند پیوند دارد .
ارادتمند
امیر مهرداد خسروی