ویدئوی کوتاه ایجاد کردن

⁣.
رهایی از خویشتن،
سفری‌ست که در آن به سوی بی‌کرانگی هستی گام می‌نهیم.

این سفر آغازش در دل تاریکی‌های وجودمان است،
جایی که باید از پیله‌ای که سال‌ها بافته‌ایم، آزاد شویم.
پیله‌ای که از جنس ترس‌ها، تردیدها، و دل‌بستگی‌هاست.

هر گام در این راه، ما را از خودمان دور می‌کند و به نوری نزدیک‌تر،

نوری که نه از آنِ ماست
و نه از دیگری.
این نور،
جوهر حقیقی ما را نمایان می‌سازد؛
جوهری که نه در شکل‌ها و نقش‌های بیرونی،
بلکه در اعماق وجودمان نهفته است.

در رهایی از خویشتن،
باید از تمام آنچه که می‌پنداشتیم هستیم، دل کند.
باید از نقش‌هایی که دیگران بر ما نهاده‌اند، عبور کرد
و در آینه‌ای بی‌نقاب به خویشتن نگریست.

این رهایی، ما را به نقطه‌ای می‌رساند که در آن،
خویشتن دیگر محدود به مرزهای جسم و ذهن نیست؛ بلکه در آغوش بی‌پایانی قرار می‌گیرد که همه چیز در آن محو می‌شود
و در عین حال، همه چیز را در بر می‌گیرد.
آنگاه است که در سکوتی عمیق،
با ذات حقیقی خود یکی می‌شویم و به این حقیقت پی می‌بریم که رهایی از خویشتن،
در واقع بازگشت به خویشتن است؛
خویشتنی که از هر قید و بندی رهاست.
و فقط به خداوند پیوند دارد .

ارادتمند
امیر مهرداد خسروی

Exirtv

0

0

4

⁣.
شیطان،
آن موجود رانده‌شده از درگاه الهی،
چهره‌ای است که در پس تاریکی‌های بی‌انتهای جهان پنهان است.

او از نور حقانی محروم گشته
و در گرداب ظلمت و غرور غرق شده است.

روزی از فرشتگان مقرب بود، اما طغیان و سرکشی او را به قعر نابودی و خسران ابدی کشاند.

شیطان نه تنها دشمنی با انسان را از روز نخست در دل داشت،
بلکه در کینه‌توزی و فریب‌کاری چیره‌دست شد.
او به انسان وعده‌های فریبنده می‌دهد،
درون دل‌ها وسوسه می‌کارد،
و زشتی‌ها را چون جامه‌ای زرین به چشم می‌آورد.

او می‌خواهد انسان را از اوج بندگی به حضیض گمراهی فرو اندازد، و سرنوشتی شبیه به خویش برای او رقم زند.

اما شیطان،
هر چند که فریبنده است،
اسیر نادانی خویش است؛
چرا که نمی‌داند نور ایمان،
همچون سپری است که هیچ ترفند و نیرنگی بر آن کارگر نمی‌شود.

انسانِ آگاه و بیدار، او را دشمنی می‌داند که تنها با نیروی تقوا و پناه بردن به خدا می‌توان از گزندش در امان ماند.

شیطان،
همچنان در کمین است،
اما قلب‌های آکنده از عشق الهی هرگز میدان تاخت و تاز او نخواهد بود.

خدایا ما را محافظت بفرما

ارادتمند
امیر مهرداد خسروی

Exirtv

0

0

2

⁣مرگ، پایانی است که جهان در سکوت فرو می‌برد؛ لحظه‌ای که زمان از حرکت بازمی‌ایستد و همه چیز در سایه‌ای از فراموشی محو می‌شود. مرگ پایان نیست، بلکه آغاز بی‌پایانی است که در تاریکی مطلق می‌درخشد. روزگار به آرامی از جهان رخت برمی‌بندد، زمین و آسمان در یکدیگر ادغام می‌شوند، و سکوت، تنها صدایی است که می‌ماند.

انگار که جهان هزاران سال در خوابی عمیق فرو می‌رود؛ در این خواب سنگین، هیچ رویایی نیست و هیچ خاطره‌ای باقی نمی‌ماند. کوه‌ها فرو می‌ریزند، دریاها خشک می‌شوند و بادهای سرد، گویی نفس‌های آخر طبیعت‌اند که به سکوت ابدی بدل می‌شوند. همه چیز پایان یافته است و جهان در آرامشی عمیق، بی‌پایان غرق می‌شود.

مرگ پایان دنیاست، اما در این پایان، رازهای جاودان نهفته است؛ گویی که هر ذره‌ای از جهان به یک نقطهٔ بی‌کران پیوسته است. این پایان، تنها یک مرحله در مسیر بی‌نهایت است، جایی که هیچ چشمی توان دیدن آن را ندارد و هیچ فکری به آن دست نمی‌یابد. مرگ، پرده‌ای است که از این جهان برمی‌خیزد تا چهرهٔ اسرارآمیز جهان دیگر را آشکار کند.

Exirtv

0

0

3