ویدئوی کوتاه ایجاد کردن
در گذشتههای دور زندگی ،
روزگاری بود که زندگی سادهتر و آرامتر می گذشت .
کوچهها پر از صدای خنده کودکان و زمزمههای دلنشین پیران بود.
خانهها با دیوارهای کاهگلی
و حیاطهای بزرگ پر از درختان پرثمر،
مکانی برای گردهمایی و مهربانی آدمها بود.
مردم، با دلی پاک و دستهایی خالی از تکنولوژیهای امروزی،
در کنار هم زیستند،
و ارزشهای انسانی نیز در بالاترین مقام قرار داشت.
شبها،
زیر نور ماه و ستارگان،
داستانهای قدیمی و افسانهها نقل میشد
و صدای آرامشبخش آب در جویبارها روح را نوازش میداد.
آن روزگار ، دلها به یکدیگر نزدیکتر بود
و زندگی، با تمام سادگیاش،
بوی صفا و مهر میداد.
آنچه در آن روزهای خوب بود،
بوی عطر گلهای یاس می داد و در حیاطهای قدیمی ، صدای نسیم در میان شاخههای درختان،
دلبری بود که دلها را به هم پیوند میداد و از یاد ها را به عشق می نشاند .
هر لحظه از آن روزگار،
شعری بود که با مهر و دوستی نوشته شده بود
و اینگونه بود که در دل تاریخ جاودانه ماند.
ارادتمند
امیر مهرداد خسروی
.
عبور از دنیا چون گذر از خواب کوتاهیست که در آن
لحظهای چشم میگشاییم و سپس باز به خوابی دیگر فرو میرویم.
در این گذرگاه، انسان بهسان قطرهای از اقیانوس عظیم هستی است که از سرچشمهاش جدا میشود و در پیچوتاب رودها به سوی مقصدی ناپیدا روان میگردد.
هر لحظه از این عبور، بهسان زنگ بیداریست که آدمی را به خود میآورد و او را از زنجیرهای دنیوی رهایی میبخشد.
در این سفر،
دنیا همانند سرابی است که حقیقتش در عمق جان و معنا نهفته است،
و تنها آنان که با چشم دل مینگرند،
میتوانند آن را درک کنند.
عبور از دنیا نه فراموشی،
که آگاهی از بیثباتی و گذرا بودن همه چیزهاست.
درک این حقیقت، آرامشی ژرف به دل میآورد و ما را به مقصدی فراتر از جهان مادی رهنمون میسازد،
جایی که روشنایی جاودان بر تاریکیهای فانی چیره میشود.
و اینچنین است که آدمی در این عبور،
خود را مییابد؛
نه در زرقوبرق دنیا،
بلکه در سکوت عمیق درون خویش،
جایی که حقیقتی بس عظیمتر از هر آنچه دیدهایم و شنیدهایم، انتظارمان را میکشد.
ارادتمند
امیر مهرداد خسروی
.
زندگی
همچون رودخانهای است که بیوقفه میگذرد
و لحظاتش همانند قطرات زلالی هستند
که در پیچ و تاب مسیر گم میشوند.
در این جریان بیپایان،
ما انسانها اغلب بیتوجه و غرق در روزمرگی، ارزش حقیقی این لحظات ناب را درک نمیکنیم.
هر روز، هر ساعت، هر ثانیه همچون گوهری است که به آرامی از دستمان میلغزد و در عمق فراموشی فرو میرود.
در تلاطم این زندگی،
ما گاه آنقدر درگیر دغدغهها و دلمشغولیها میشویم
که از دیدن زیباییهای ساده و بیپیرایهای که در هر گوشهای از زندگی نهفته است،
غافل میمانیم.
دمی درنگ نمیکنیم تا از عطر گلهای بهاری لذت ببریم،
به صدای پرندگان گوش بسپاریم،
یا حتی لحظهای به نگاه کودکانهای که با شوق به ما دوخته شده است، توجه کنیم.
این لحظات گرانبها،
همچون سایههایی گذرا،
به سرعت از برابر چشمانمان عبور میکنند،
و ما که در پی رویاهای دوردست و خیالات دستنیافتنی هستیم، نمیدانیم که چگونه آنها را به بیهودگی هدر میدهیم.
شاید وقتی بیدار شویم که دیگر دیر شده باشد، و تنها حسرتی از لحظات از دست رفته در دلهایمان باقی بماند.
کاش به خود بیاییم و آگاهانه تر زندگی کنیم،
با چشمهایی باز
و قلبی آکنده از سپاسگزاری،
تا قدر این لحظات بیهمتا را بدانیم
و آنها را به چیزی فراتر از پوچی و روزمرگی
بدل کنیم.
ارادتمند
امیر مهرداد خسروی