شورت ویدئو ایجاد کردن

این ویدیو در حال پردازش است، لطفاً چند دقیقه دیگر برگردید

⁣آیا تا کنون شب را در جنگلی به صبح رسانده ایید ؟

تجربه بینظیریست .
صبح در دل جنگل، همچون پرده‌ای از نور و رنگ است که آرام‌آرام از میان شاخه‌های درختان سر برمی‌آورد و همه جا را در آغوش گرمی خود می‌گیرد. شبنم‌های لطیف که بر برگ‌ها و گل‌ها نشسته‌اند، زیر تابش اولین پرتوهای خورشید به جواهراتی درخشان بدل می‌شوند، گویی که خود طبیعت با دست هنرمندش، آن‌ها را به نمایش گذاشته است.
در این بیداری طبیعت، صدای زندگی به گوش می‌رسد؛ آواز پرندگان که با ترانه‌های دلنشین‌شان، فضا را پر می‌کنند و نغمه‌هایشان همچون لالایی‌ای شیرین در گوش جنگل می‌پیچد. باد نرم و ملایم میان درختان می‌وزد و برگ‌ها را به رقصی آرام و موزون دعوت می‌کند. درختان با قامت بلند و ریشه‌های عمیق‌شان، همچون نگهبانانی ایستاده‌اند که در سکوتی باوقار، نظاره‌گر طلوع روزی تازه هستند.
هر قدم که در میان جنگل برمی‌داری، زندگی را در ساده‌ترین و اصیل‌ترین شکلش لمس می‌کنی. صدای جویبارانی که از دل کوه‌ها جاری شده و با شور و نشاط به سوی دریاها روان است، همچون سمفونی‌ای بی‌نظیر، روح را نوازش می‌دهد. عطر خاک مرطوب و بوی تازه گیاهان، حواس را بیدار می‌کند و به تو یادآور می‌شود که زندگی در هر ذره‌ای از طبیعت جریان دارد.
در این گوشه از جهان، حتی جایی که انسان هنوز نتوانسته ردپای سنگین خود را بر آن بگذارد، جنگل با تمام شکوه و عظمتش، نمادی از پایداری و تداوم زندگی است. هر درخت، هر گیاه، و هر جانوری که در این طبیعت بکر زیست می‌کند، داستانی از بقا و هماهنگی با جهان پیرامون خود دارد.
صبح در جنگل، نه تنها شروع روزی تازه، بلکه شروع دوباره‌ای برای روح و ذهن است. اینجا، در آغوش طبیعت، می‌توان لحظاتی را به دور از هیاهوی زندگی شهری یافت و با جریان آرام و بی‌وقفه‌ی زندگی همگام شد. طبیعت با تمام زیبایی‌ها و رمز و رازهایش، همچون مادری مهربان، آغوش خود را به روی ما باز می‌کند و به یادمان می‌آورد که ما نیز جزیی از این جهان بی‌انتها هستیم، و زندگی، با همه پیچیدگی‌ها و فراز و نشیب‌هایش، همچون جویباری آرام، در دل زمان جاری است.
اینها همه پیام خداوند است که با ما اینگونه سخن می گوید .

Exirtv

0

0

8

⁣دنیا، این پهنه‌ی وسیع و فریبنده، گاه همچون سرابی در دل کویر می‌نماید. سرابی که با تمام جلوه‌های رنگارنگش ما را به سوی خود می‌کشد، اما هرچه نزدیک‌تر می‌شویم، تهی‌تر و بی‌دوام‌تر به نظر می‌آید. زندگی در این جهان همچون نسیمی است که در یک لحظه می‌وزد و در لحظه‌ای دیگر محو می‌شود. دل بستن به دنیا، همچون دل سپردن به سایه‌ای است که با هر حرکت نور تغییر می‌کند و هرگز واقعی نیست.

این مکان، جای دلبستگی‌های عمیق نیست، چرا که آنچه امروز داریم، فردا شاید دیگر نباشد. لحظه‌ای که به آن اطمینان پیدا می‌کنی، از میان انگشتانت می‌گریزد. دنیای ما، تنها یک گذرگاه است، جایی برای آزمودن و اندیشیدن، نه برای پایدار ماندن. پس نباید دل در گرو زیبایی‌های زودگذر و لذت‌های ناپایدار آن بست، چرا که در انتها، فقط غبار از این سراب باقی خواهد ماند.

Exirtv

0

0

5

⁣آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
هر چه دارند این جماعت از دعای
مادر است، آن بهشتی را که قرآن می کند توصیف آن صاحب قرآن بگفتا زیر پای مادر است...

تلویزیون

0

0

10

جسم، این تن خاکی، لباسی است که روح را در بر گرفته است؛ لباسی از جنس فنا، که روزی فرسوده خواهد شد و از تن جان خواهد افتاد. اما روح، این گوهر تابناک، از ازل تا ابد جاری است، همچون نسیمی که در میان پرده‌های هستی می‌وزد.

آیا جامه‌ی خاکی ما حقیقت ماست؟ یا آنکه در پس این پرده‌ی جسمانی، حقیقتی نهفته است که از جنس نور و راز است؟

جسم، گرچه محدود و محصور است، اما روح در بی‌کرانگی معنا غوطه‌ور است. تن، در زمین ریشه دارد، اما روح، آسمان را می‌نگرد و پرواز را آرزو می‌کند.

جسم، تنها امانتی است که برای مدتی کوتاه بر دوش داریم، و روزی، همان‌گونه که لباس کهنه را از تن فرو می‌نهیم، آن را نیز ترک خواهیم گفت. اما آنچه باقی می‌ماند، حقیقت ماست؛ آن شعله‌ای که در تاریکی نمی‌میرد، آن نغمه‌ای که در سکوت محو نمی‌شود.

بیاییم این لباس را نه زنجیری بر پرواز روح، که بالی برای سیر در معرفت و عشق بدانیم. مبادا که آن را برای خویش بت سازیم، که جسم، گذرگاهی است و نه مقصد. و تنها آن لحظه که این جامه را رها کنیم، خواهیم دانست که ما نه از خاک، که از نوریم.
آری
جسم، جامه‌ای است که روح بر تن دارد، ردایی که از خاک برآمده و به خاک بازمی‌گردد. روح اما، مسافری است از دیاری دیگر، از جنس نور و بی‌کرانگی. همان‌گونه که جامه، نه حقیقت آدمی، که پوششی بر اوست، جسم نیز سایه‌ای است که حقیقت ما را در خویش پنهان می‌دارد.

چه بسا جامه‌ای فاخر بر تنی فرسوده و رنجور، و چه بسیار لباسی کهنه بر دلی آکنده از عشق و روشنی. جسم، هرچه باشد، در نهایت از هم خواهد گسست، اما آنچه باقی می‌ماند، آن نوری است که از پس این جامه‌ی خاکی سر برمی‌آورد.

پس مبادا که فریب این لباس فانی را بخوریم و حقیقت خویش را در آیینه‌ی آن بجوییم. ما نه تن، که روحی سرگشته‌ایم در جستجوی بازگشت به سرچشمه‌ی خویش. جسم را گرامی بداریم، اما آن را با حقیقت خویش یکی مپنداریم، که این جامه روزی از تن فرو خواهد افتاد و آن‌گاه تنها آنچه از جنس بیکرانی است، به جای خواهد ماند.

نوشته ای از دکتر امیر مهرداد خسروی

تلویزیون

0

0

9

⁣#دسر سیب با خمیر هزارلا
🥳🥳🥳🥳😘😘😘

۶ عدد
نصف یک بسته خمیر هزارلا
سیب سبز ۱ عدد
عسل ۶ قاشق
گردو ۱/۲ پیمانه
زرده برای رومال ۱عدد
دمای فر ۱۸۰ درجه
۱۵ تا ۲۰ دقیقه
پودر قند برای تزیین‌

آشپزی

0

0

17